شعر احمد شاملو
و ما همچنان
دوره میکنیم
شب را و روز را
هنوز را
در نگاه ات همه ی مهربانی هاست
قاصدی که زندگی را خبر میدهد
و در سکوت ات همه ی صداها
فریادی که بودن را تجربه می کند …
عشق ما دهکده یی ست که هرگز به خواب نمی رود
نه به شبان و نه به روز
و جنبش و شور حیات
یک دم در آن فرو نمی نشیند
هنگام آن است که دندان های تو را
در بوسه یی طولانی
چون شیری گرم
بنوشم
هنگامی که خاطره ات را می بوسم
درمی یابم دیری است که مرده ام
چرا که لبان خود را از پیشانی خاطره ی تو سردتر می یابم
از پیشانی خاطره ی تو
ای یار
ای شاخه ی جدامانده ی من
احمد شاملو